به نام خدا

 

سه سال پیش وقتی برای اولین بار، گذرم به دانشکده افتاد، هیچ وقت تصور نمی‌کردم روزی برسه که کار کردن با بچه‌های ترم یک، تبدیل به یکی از ارزشمندترین خاطرات این سه سال بشه! بدعتی که با همراهی بی‌نظیر گروهی کوچک اما عمیق، شروع شد و انشالله که تا انتها، ادامه داشته باشه!

 همراه شدن با بچه‌هایی که سرشار از ذوق و اشتیاق برای عوض کردن زندگی هستند! بچه‌هایی که جدا از سن و سال‌شان، اهل کتاب و فکر و لبخند هستند! آدم‌های خوش‌ذوقی که صحبت کردن با آن‌ها، مثل حرف زدن جلوی آینه می‌مونه! مثل اینکه تو، خودِ سال‌های قبل‌ات را توی گذرگاه زندگی جا گذاشته باشی و این چند ساعت، فرصت ویژه‌ای باشه واسه احوال پرسی با خودت!

هرچند داستان زندگی من و هم‌قطارها، دیگه داره کم کم به نیمه‌های خودش نزدیک می‌شه، اما این بچه‌ها، هنوز آنقدر سرشار از اشتیاق هستند که هم‌نشینی با آن‌ها، لحظات زندگی را سرشار از شور و شعف می‌کنه!

چهره‌های جدیدی با دنیایی از آرزوها! بعضی، آنقدر غرق در پزشکی که شاید دیدن چهره‌های بعضا جدی‌شان، تنها یادآور نا‌امیدی‌ای خواهد بود که توی ترم‌های آینده، گریبان‌گیر زندگی‌شان خواهد شد! بعضی آنقدر پُر، که ای کاش دوست‌های نزدیک‌تری به تو بودند! و همه، آنقدر شاد، که تلخی تمام روزها را با اقتدار می‌شورند و می‌برند!

ادامه مطلب

خاطرات: بخند تا انتها!

زندگی ,آنقدر ,سرشار ,اشتیاق ,بچه‌هایی ,باشه ,سرشار از ,با آن‌ها، ,کردن با ,سه سال ,بچه‌هایی که

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Zayn malik Eejejsj فرش ماشینی فرش فانتزی فرش کودک تابلوفرش melodive کتاب حقوق جزای عمومی شادی عظیم زاده مخروط ناقص مشکی من مجله خبری پرشیا پرس دلبرانه مینویسم....دلبرانه بخوان اخبار محصولات پتروشیمی IUT Metallurge